حسن عشایری

حوزه فعالیت
مدرک تحصیلی
رشته

حسن عشايري متولد سوم فروردين ۱۳۲۰ شهر تبريز است. وي داراي دكترا در رشته مغز و اعصاب، از دانشگاه فرايبورگ آلمان و استاد دانشگاه علوم پزشكي ايران – دانشكده علوم و توانبخشي است.

خاطرات و وقايع تحصيل : حسن عشايري در ايجاد علاقه و پيش گرفتن راهي چنين دشوار اما لذتبخش و پرثمر، به نقش دبيرستان فردوسي و معلم هاي كم نظيري اشاره مي كند مي گويد: «مدرسه ما كيفيت خيلي بالايي داشت و بايد گفت كه نيمچه دانشگاه يا دانشكده بود. مديران و مسؤولان آن به شكل غيرمستقيم، ذهن ما را براي پرسيدن سؤالهاي زيادي از زندگي روزمره آماده مي كردند. آنجا انجمن هاي ادبيات داشتيم، انجمن زيست شناسي، ورزش، كوهنوردي و … با آن فقر اقتصادي حاكم در زمان كارها خيلي گسترده انجام مي گرفت. من تعجب مي كنم چرا حالا كه اين همه امكانات هست آن كيفيت حتي در سطح حداقل نيست. معلمان ما فرزانگاني بودند كه راه را نشان مي دادند بدون آنكه سد معبر كنند. يعني ايجاد انگيزه مي كردند. من با اين ذهن به آلمان رفتم. برخلاف دانشگاههاي ما، آنجا نشست هايي برگزار مي شود كه عده اي ميان رشته اي، فراتر از رشته هاي خودمان مي آيند در دانشگاه سخنراني مي كنند؛ سخنراني هايي به زبان ساده و براي همه. مثلاً تشريع مي كردند كه «تئوري اطلاعات» چيست؟ يا «سايبرنتيك» چيست؟ فلسفه دان مي آمد به زبان ساده مي گفت فكر كردن يعني چه و منطق يعني چه؟ آنجا ياد گرفتم كه هر كس بزرگ فكر كند، مي تواند بزرگ اشتباه كند!».

فعاليتهاي ضمن تحصيل : حسن عشايري در آلمان همانقدر فعال و جوينده بود كه هم اكنون در نيمه دهه ششم از زندگي، در وطن.

به عنوان نمونه مدتي بدون آنكه خود جراح بشود، در واحد جراحي مغز و اعصاب به فعاليت پرداخت. در همين فاصله زماني، پژوهش هايي مثل زبان پريشي و فرآيندهاي عالي ذهن (فعاليتهاي قشر مخ انسان كه زبان هم جزو آن است)، رابطه ساختار و رفتار (نوروپسيكولوژي neuropsychology) كه با مغز و اعصاب و روانپزشكي مرتبط است ولي در عين حال رشته اي نوخواسته از علوم عصب و رفتار است و «نوروساينس» را ارائه كرد و به سرانجام رساند. مي گويد آن هنگام چون «دانشجو» بودم، از دانشگاه كه بيرون آمدم، شدم «جودانش» [يا جوينده دانش!] از اين رو، حسن عشايري در رشته هاي مختلفي كار كرده است. مثلاً تحقيقات مختصري در مورد تأثير نمك ليتيوم روي بدن انسان سالم و كشف فرآيندهاي روانشناختي داشته است: «با كمك همكاران آلماني ام اين تحقيقات را شروع كرديم كه من، مجري طرح بودم. مقاله اي هم از آن تهيه كرديم كه به نام خودمان چاپ شد و باعث دريافت تشويق و امتياز از جانب دانشگاه گرديد. چون آزمايش ها را روي خودمان انجام داده بوديم. يعني تغذيه را محدود كرده و داروها را خودمان خورده بوديم. سه ماه تمام روزي چند بار در آزمايشگاه بوديم، روزي سه بار از خودمان خون مي گرفتيم! كيفيت و كميت كار با هم بود. هر چند كار خيلي مشكل گشايي نبود اما دست كم فهميديم اين داروها چگونه اثر مي گذارند.»


ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : حسن عشايري كه با عنوان معلمي در دانشگاه توانبخشي، كارش را آغاز كرده در زمينه هايي چون توانبخشي قسمت هاي جسمي، رواني فعال بوده است. در حاشيه اين حضورهاي مؤثر نيز، با انجمن هاي غيردولتي همكاري مستمر داشته كه از آن انجمن ها مي توان اشاره به انجمن هاي حمايت از حقوق كودكان، تلاشگران سلامت، دوستي ايران و آلمان و كاربرد موسيقي در بهداشت جسم و روان داشت كه درخصوص آخرين انجمن نامبرده، با همراهي آقايان دكتر هاشميان، دكتر نعمتيان و دكتر شريفيان (موسيقيدان) هر چند سال يك بار، كنگره اي را به اجرا مي گذارند. حسن عشايري تأكيد دارد كه با به كاربردن نام «درمان» در اين انجمن مخالفت دارند و آنها با موسيقي، درمان نمي كنند، بلكه موسيقي جنبه كاربردي برايشان دارد. حضور وي در اين انجمن يك نگرش علمي دارد، نه نگرشي صرفاً هنري. آنها در اين انجمن به بررسي تأثير موسيقي روي خلقيات، بدن و فرآيندهاي روانشناختي مي پردازند.

اگرچه خود اظهار علاقه مندي به حضور و فعاليت در چنين انجمن هايي مي كند. او در حدود يك سال هم در بهزيستي مركز معلولين به صورت داوطلبانه به ارائه خدمت مشغول بوده. اين همكاري خودخواسته سالها پيش، اوايل بازگشت عشايري به ايران، در كنار شهيد فياض بخش صورت گرفته كه پس از شهادت فياض بخش، بنا به ضرورتي كه او حس كرده بود با همكاران ديگري كار را ادامه داده بودند و به مرور از آن مركز به دانشگاه علوم پزشكي ايران و در نهايت دانشكده علوم توانبخشي كشيده شدند.


آرا و گرايشهاي خاص : اما مشكلات عديده رشته مغز و اعصاب در كشور ما چيست؟ مي توان مثل ساير علوم، مشكلات بسياري براي آن تراشيد. حسن عشايري مهمترين مشكلات را از ديدگاه خود چنين ترسيم مي كند: «خدا را شكر به اندازه كافي در كشور نورولوژيست [عصب شناس] و جراح مغز و اعصاب خيلي خوب داريم. در حد نياز توليد شده و مي شود؛ در علوم انساني از دانشگاه آزاد تا دانشگاههاي ديگر ولي مشكل اول ما نداشتن زبان مشترك است و دوم اين كه همانند تحقيقات صنعتي ما، يك بخش مونتاژ است در رشته اعصاب و رفتار. زبان مشترك يعني وقتي مي گوييم علوم اعصاب براي خدمت به بيماران و نوار مغزي مي نويسيم و MRI [ام. آر. آي] و … اينها ديگر سر زبان ها افتاده و امروز همه از مغز عكس رنگي مي گيرند. ولي شناخت بعد اجتماعي مغز و انگيزه هاي بنيادي آن مهم است. يعني چرا در شرايطي كارهايي صورت مي گيرد كه من اسمش را مي گذارم «كسوف خرد»؟ دانش را دارد ولي خردورزانه انجام نمي دهد. چطور هيجانات و عواطف انساني پردازش مي شود؟ اينها سؤالات پيچيده اي است. از همه بيشتر زبان و شناخت، زبان و مغز خيلي مهم هستند. زبان يعني فرهنگ. زبان خانه هستي است. واژه بذر فكر است، عمل فرزند سخن است. اينها با هم ارتباط دارند. يعني سازمان بندي رفتار ما به وسيله زبان دروني آگاهي، حافظه، آموخته ها و انگيزه هايمان شكل مي گيرد. اينجا مداخله گري هاي جالبي پيش مي آيد، مثل ترافيك. اين مغز كه مي بيند باران مي آيد و اگر برود، دوباره گير مي كند، چطور مي رود و تصادف مي كند، حق ديگران را مي گيرد و استرس براي خودش توليد مي كند؟ فشارخون را بالا مي برد؟ چرا تأمل نيست؟ چرا روزمرگي اتفاق مي افتد؟ اين مغز است كه بايد آينده را ببيند. كسي كه آينده را مي بيند مي تواند پيش بيني كند. پس مي تواند پيشگيري كند. بايد بدانيم بين خردورزي و دانش و توانايي ها يك تعارض وجود دارد. دانش هميشه خردورزي نيست، تا زماني كه بينش عوض شود. با دانش مي شود بمب ساخت…!»


آدرس
تهران،
تلفن:
-
محل تحصیل
آلمان، فرایبورگ ایم برایسگاو، فرایبورگ، 1362
سال تولد
23/03/1941